کاش روز جدایی چشمانم را کنار تو می گذاشتم
تا امروز تماشاگر پاییز قلبم نمی بودند
........................................................................................................................
آن هنگام که بار سفر بسته بودم
شبی را آغاز کردم که
سکوت
بیداد می کرد
و تو
فریاد می زدی...
چقدر دلم تنگ است
برق چشمانت آیینه ام را فراموش کرده
روزی می آید که من
در مرداب تنهایی
ار غصه می میرم و تو
آن هنگام
بر چشمهایی می نگری
و دستانی را لمس می کنی
که من در آن گم شده ام
و از لبی شیرین تر بوسه می چینی
.
.
.
بر تابوتم نمی نگری
می دانم
سلام ممنون که با نظر زیبات وبمو تزیین کردی
اگه با تبادل لینگ موافقی خبرم کن
شاد باشی
ای وااااااااااااااااااااااااااای بد جوری شرمنده شدم
تو برام کامنتم که گذاشتی؟؟؟؟؟؟؟
زدم تا باز بشه اومدم اینجا دیدم برام کامنت گذاشتی . اخ چقدر گیجم من.
شخیلی شرمندتم بخدا هی داری بیشتر خجالتم میدی هاااااااااا.